پيش ازين سارها براي اين ميخواندند؛ که اميد، بخشی از اين دنيا بود!
داروگها براي باران،از این روی آواز خوشامد ميسرودند؛ که اميد، لازمه دنيا بود!
ازگيلها از آن روی سبز ميشدند؛ که اميد، نشانه نشاط دنيا بود!
اما «اميد» ديرگاهيست که مرده!
هرچند که
سارها ميخوانند،
داروگها باران را به خوشامدگويی مينشينند
و ازگيل ها سبز ميشوند!
انگار آنها هم عادت کردهاند که خود را واگذارند بر آنچه سالها رخ داده است!
داروگ کی می رسد باران ؟
پاسخحذف-------------------------
ممنون امید جان ٰ اینده باشی و موفق