آنچه نيستيم، بسيار بيشتر از آن است که هستيم!
گاه آنچه هستيم، بسيار منفورتر از آنست که دوست داريم باشيم!
و گاه راه را براي فراتر رفتن از وضع حاضرمان بسته ميبينيم!
در اين زمان است که روی ترش ميکنيم بر زمانه و خود را به گونهای ديگر مينماييم، بر آنان که ميدانستند چه بودهايم!
شايد اينگونه ميخواهيم، خود را زنده نگاه داريم، براي کسانی که احترامشان ميکنيم!
حتی اگر ديگر ياراي نگاه داشتن اين نقاب غرورآفرين را بر چهره نداشته باشيم!
من حرف او را به خاطر دارم که ميگفت:
هزار سال هم که بگذرد، من همان قهرمان اسب سوار کودکيام هستم!
گاهی هم باید رفت بی خبر
پاسخحذفپس حساب نقاب و اون چیزایی که ساختیم چی میشه؟!
پاسخحذفو جدای از اون، کجا بریم؟!!