روزهاي بيحوصلگي ما، روزهاي سرد سکوت و سکون!
روزهاي پايان سرد، که با بستني سفارش داده، يخ ميزند!
قلب فشرده من و ذهن ساکن تو،
و دردی که گاه و بيگاه امانم را ميبرد!
نگران نباش، قلبم نيست!
شانهام است!
جايی که بار زندگی را بر دوش ميکشد!
اميدوارم همانجا بماند!
اما....
اما....
فاصله شانه تا قلب کم است و اينجور دردها،
عادت دارند که پخش شوند!
-
-
من آرام و بيصدا،
اينجا،
زير بارش اين آهنگ غم،
درد ميکشم و غصه ميخورم!
تا آنجا که دستان سردت،
دستم را گرفت!
اما
من
.
.
.
من
.
.
.
درد ميکشم!
یا شاید قلب درد گرفته و بعد پخش شده و فکر کردی شانه ات درد میکند؟
پاسخحذفمن شخصا تشکر می کنم
پاسخحذفکه اینجا درست کردید
دیگه کور نمی شیم:)
انگار درد رو نمیشه مثل شادی با دیگران قسمت کرد،تنهایی باید باهاش سر کرد،خصوصا اگه دستای اونی که دستت رو گرفته سرد باشه.
پاسخحذفخیلی سخته وقتی پر درد ی و تظاهر به خوب بودن می کنی!!
پاسخحذففاصله شانه تا قلب کم است و اينجور دردها،
پاسخحذفعادت دارند که پخش شوند!
این قسمتش معرکه بود.
دستی که بخواد فاصله ی شانه تا قلب رو کم بکنه ، بخواد درد رو تسکین بده، بخواد لحن غمبار این کلمات رو عوض بکنه، باید گرم باشه.خیییلیی گرم.
شاید اگه آدم محکمی باشی تو بتونی دستای سردشو گرم کنی حتی اگه خیلی سرد باشه و درد خودت رو تسکین ببخشی.
پاسخحذفزاده برای امیددلیل این همه غم چیه؟
زندگی به امواج دریا مانند است، چیزی به ساحل میبرد و چیزی دیگر را میشوید.
پاسخحذفچون به سرکشی افتد، انبوه ماسهها را با خود میبرد، اما تواند بود که تخته پارهای نیز با خود به ساحل آرد، تا کسی بام کلبهاش را بدان بپوشاند.
گاهی چیزایی رو ازمون میگیره و گاهی چیزای بهتری بهمون میده.
هرچند که یادم نمیاد اون روز برای چی اینقدر سردی و درد سراغمون اومده بود، اما الان که نگاهش میکنم، میبینم اینقدر هم دردناک نیست، اما اون موقع بود:(
مهم این هست که به حسی که اون روز داشتی احترام بگذاری و یادت نره
پاسخحذفکه روزی همچین حسی داشتی
فاصله شانه من تا شانه تو کمتر از فاصله شانه تو تا قلبت هست ،کمی بر شانه های من تکیه کن...
پاسخحذفچاي مي نوشم اما
پاسخحذففنجان
از اشك پر شده است !!!ه
.
.
شعر بالا از يكي از دوستاي سابقم در ياهو 360 بود!!