خيابان پر است از انسانهايی که ما نميشناسيمشان! ميآيند و ميروند، و ما تنها ميبينيمشان!
در هياهويی که سالهاست به خورد اين ساختمانها رفته! زنان و مردانی که پرند از افکاری بزرگ و کوچک!
گاه با آهنگ اگزوز موتورها گيج ميشوي و عبورشان را با دور شدن صدايشان ميفهمی، و گاه به ضرب آهنگ دوره گرد ساز به دست گوش ميدهي و آرزو ميکنی که ای کاش همينجا کنار تو بساط کند!
اما او هم ميرود!
مثل هزارن نفر ديگر که ميروند و ترا با هرچه که هستی و هرچه که داری تنها ميگذارند!
سيگار و موبايل تنها همدمان اين مردم جاريست که با هر قدمشان يا پکی بر سيگار ميزنند يا حرفی در گوش تلفنشان ميگويند. گاه سيگار ميسوزد و ميسوزد، تنها به جرم شهوت صاحب سيگار براي کشتن پول و سيگار! و گاه زنگی زده میشود به کسی تنها برای درد و دلی، اما هیچ نمیگوید و به خوش و بشی بسنده میکند.
در دست گرفته سيگار روشن را و به اطراف مينگرد!
بیاعتنا به آنچه که دود ميشود!
هرکس به قدر وسعاش به اين دنيا و آدمهايش فخر ميفروشد!
گاه سپر سينه با اتکا به هرآنچه که نميدانم چيست -اما مهم است براي فرد- خيابان و پيادهرو را ميپيمايند و گاه خميده و رنجور با کوهی از خاطرت و تجربه، با لبی برچيده که نشان از دوست نداشتن اين اوضاع دارد، پای ميکوبد بر پيکر اين زمين سرد که قرنهاست اجدادش را بلعيده!
و حال در میان این همه ناظر و منظور، من فرا خوانده شدم و بايد بروم و چونان اين مردمان به ضاربان و عابران اين کوچهها بپيوندم!
عمرت دراز باد ای خيابان
ای جهان!
تولد رو یادت رفت بگی!
پاسخحذفمردمانی که از روی شهوت دعوت میکنند بدبختهای دیگر را :دی
سلام سلام
پاسخحذفآقا من برا پست قبلی نظر گذاشتم ولی نیستش!!!
قرار نشد از غم و غصه و نا امیدی حرف بزنیا!
بین این همه مشکل بازم جا برای شادی هست
این نوشته غم و غصه نداره که!داره؟
پاسخحذفروایتیه از منظر دید یه عابر تو خیابون
خوب آدماش اگه خسته و دلشکستن تقصیر من نیست، خودشون و اونجوری نشون دادن
;)
سلام
پاسخحذفهنوزم میگم ناز مینویسی.
منم خیلی وقتا به این چیزایی که نوشتی فکر میکمنم!!!
;)
پاسخحذفلطف داری