من با وقاحت و تشويش خود را چنان به قتلگاه کشاندم که در طی سالها هيچ بشری، اينگونه گوسپندوار به مقتل نرفته بود!
من با لجاجت بی حد و حسر خويش، خورشيد پراميد سحر را با رنگ تيرهی شب تار، پيوند دادهام.
من بينزاکت و بيرحم الماس پربهاي زمان را با چشمهاي بسته، با اندکی شکوفهی لبخند و طی روز بيحس معرفتی از مکان خويش در بوتهی تبادل و تحقير راندهام!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر